قصه ازاینجا شروع شد: گفت دوسم داری؟ گفتم این چه حرفیه؟ گفت اگه دوسم داری برو تیغ رو بردارو رگتوبزن گفتم مرگ وزندگی دست خداست گفت: پس دوسم نداری.
رفتم تیغ روبرداشتمو رگمو زدموقتی داشتم توآغوش گرمش جون میدادم آروم زیرلب گفت:اگه دوسم داشتی تنهام نمی ذاشتی!!!
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.